لحظه چشمم را می بندم ، به یاد روز های 3 ،4سا ل پیش می افتم ،چه روزهایی بود، نه از مشارکت خبری بود ،نه از ائتلاف دوم خرداد ،بلکه پیش قراول همه تحرکات وفعالیت های سیاسی ، پاکترین و صادق ترین قشر این جامعه یعنی دانشجویان بودند.
آتگاه که انتخاب اول مردم تهران در وزارت بهداشت به کارهای اداری مشغول بود ،نفر دوم برای امتحان دکترا آماده می شد و نفر سوم مشغول آتل بستن و گچ گرفتن دست وپای مردم بود ودر خواب فکر نمی کرد که نماینده سوم مردم پایتخت باشد (بعدا خواهم گفت صرف انتخاب این سه نشان دهنده عمق بیماری مشارکت سیاسی در مردم ایران است) ، این دانشجویان بودنند که افکارعمومی را هدایت می کردند بادست های خالی به مدد قدرت رهایی بخش کلام و کلمه مفاهیم نو و متحول گر عصر اصلاحات (مفاهیمی چون :جامعه مدنی ،مدارا ،تساحل و تسامح ،...)را به عمق جامعه کشاندند.
یادم نمی رود 29 خرداد78 آمفی تئاتر شهید مطهری دانشگاه گیلان ،تا ساعت دوازده ونیم شب به مناسبت سخنرانی حسن یوسفی اشکوری در سالگرد در گذشت دکتر شریعتی مملو از جمعیت بود وهمه با شور اشتیاقی وصف ناپذیر پای صحبت او نشسته بودند.... و امروز وقتی به فضای حاکم بر دانشگاهمان می نگرم اثری از آن حال و هوا نیست ،فضای راکد و ساکن و خمود...
چه کسانی در این میان مسئولند؟ چه کسانی زمینه ساز این رکود شدند؟
آنها که بازداشت و زندانی می کنند؟انها که هزینه کار سیاسی را آنقدر بالا می برند که همه را به ماندن در خانه وادار می کنند و دانشجو را به سکوت ؟
آنها که خود سکوت می کنند ؟ آنها که تعلق فکری به این جریان ندادرند و از بد روز گار در آن افتاده اند؟ یاآنها که عنوان رهبر اصلاحات را به دوش می کیشند و آنگاه که در باره این سوال قرار می گیرند که "نظرتان در باره دستگیری روزنامه نگاران چچیست؟" جواب می شنویم"چرا از من می پرسید ،مگرمن قاضی هستم...اصلا شاید جرمی مرتکب شده اند...".