شادی چه لذت بیرحمی است
بعد ازجدال جانانه بی شگفت
با شوکت و شکوه
تنها تومانده یی و تیرک دروازه یی و توپ
توپی که با شتاب پرواز می کند
گویی که انفجار
در دل تو نطفه بسته است
مسحور لذتی که در دل تو خیمه بسته است
و توپ در آسمان آبی پرواز می کند
که ناگهان آن شور و هلهله و شادی
دیگر خموشی و فراموشی است
و توپ به تیرک دروازه می خورد
گاهی آرام می خزد به درون ،لابه لای نور
گاهی به دروازه می خورد و پرواز خویش را از آن سو دنبال می کند
ای قهرمان! شادی چه لذت بی رحمی است
از کتاب بیوه سیاه- شعرهای چاپ نشده نصرت رحمانی