یه داستان بامزه!!!:
عبدلله: اين نذهب؟هناك الكاخ الابيض!! البوش البوش
ـــ الخفه .شلوغك. انا عالم و عاقل. انت يكي خفه.
(در دفتر رئيس جمهور؛بوش)ــ {البته اينجاي داستان يه كم دور از ذهن ميشه}
منشي بوش: hi sir.can i help you?
ـــ اي ماشائلله.مثل بلبل تكلم.الله ما خلقك!ما اجمل لبانك.انا نابودك.انا فداي اون لبانك! اووو ف ف ف .ااااوووووو ف ف ف ف ف.
همان طور كه بن داشت كراي خلاف با منشي بوش در ذهنش ميكرد،منشي داد زد:
ـــ sorry.can i help youuu?.انا في مكان براي نابودك.
ـــ ofcourse you are not my enemy.you are my best friend.where were you buddy?
ـــ الكوفت بادي.بادي اباك.انا ميخوام انفجر الساختمونان تجارتيان الجهاني. المفهوم؟
ـــ what?comm'on .dont be silly.
ـــ السيلي مادر خواهرته. انا سوف انفجر.حالا ميبيني!
ـــ we can deal with it.
ـــ لا ،لا،لا، (بن شروع كرد به پاكوبوندن به زمين و گريه كردن):
ادامه این قسمت وقسمتهای قبلی رو اینجا بخونین.