چند روز پيش معلم تاريخ دوران دبيرستانم رو ديدم.مرد فوق العاده باسوادي بود و تاثير فراواني روي من گذاشت.سر كلاس خيلي بيشتر از اينكه كتاب تاريخ مزخرف و يكپارچه دروغ مون رو درس بده ،برامون حرف مي زد.خيلي حرف هاش رو گوشه صفحه هاي كتاب تارخ دوم دبيرستانم نوشتم ،خيلي هاش رو اون موقع نمي فهميدم و امروز به اهميتش پي مي برم.
خلاصه كلي حرف زديم،دل پري از بچه هاي فعلي داشت، مي گفت زمان شما ده دقيقه ائل كلاس وقت مي داين براي مطرح شدن سوالهاي شما ،كلي سوال مطرح مي شد وبحث مي كرديم ، ولي الان ده دقيقه اول كلاس صبر مي كنيم از سوال خبري نمي شه،ده دقيقه ميشه نيم ساعت ،انگار نه انگار،در واقع اينها اصلا سوال ندارند…
ير آخر گفت:مگر اينكه شما ها يه كاري واسه اين كشور بكنيد و گرنه اين نسل ديگه رفته..سر اينها ملت يا فوتبال تماشا مي كنند يا چت مي كنند…
نمي دونم شما هم موافقيد با اين مساله يا نه؟ولي من هم بعضي آثارش رو دور وبرم مي بينم و حتي تو دانشگاه .به نظر من هم نسل هاي بعدي دارن به سمت نوعي بي تفاوتي حركت مي كنند.درمورد دليل و عواملش بايد بحث كرد،شايد اينها فهميدن زندگي كردن بهتر از مبارزه كردنه،لذتهاي اين دنيا رو نبايد به پاي سياست مدارن عافيت طلبي ريخت كه سر آخر اونها رو قرباني مي كنند تا هزينه و سوخت بقا و دوامشون بشن،ولي بر سر اين گربه ملوس(به اون آقاي منتقد فيلم تلويزيون) چه خواهد آمد؟نكنه به گفته معلم تاريخمون ما بايد يه كاري بكنيم؟ ولي مگه ما مي تونيم؟…