اگر روزی بفهمم که بچه ام خیال ورود به عرصه فعالیت های سیاسی را دارد،
بار اول با خونسردی و مهربانی با او حرف می زنم و توصیه می کنم که دنبال درس و مشقش برود و کمتر سراغ این مسائل را بگیرد،
اگر دیدم باز هم ادامه می دهد ،بار دوم با تاکید بیشتری سعی می کنم منصرفش کنم واز تجربه های جوانان سال های 60 و نیز هم سن و سالان خودم خواهم گفت که چگونه بازیچه و وسیله ترقی دیگران شدند و خود زیر پاها له شدند و باز هم از او خواهم خواست که سراغ این مسائل نرود.
اگر دیدم باز هم ادامه می دهد ،بار سوم التماسش خواهم کرد ،به او قول خواهم داد که هر چه وسایل تفریح . سرگرمی و راحتی بخواهد برایش فراهم خواهم کرد ولی هوس رفتن به دنبال کار سیاسی را از سرش بیرون کند.
سرآخر اگر دیدم تمامی این راهها به نتیجه نمی رسد او همچنان همان حرف اول را می زند ،چنان به دهانش خواهم کوبید که یادش برود سیاست را با کدام"S "می نویسند.