خشایار سجادی در این نوشتهی کوتاه و به نسبت دقیقاش به نکات جالبی در مورد تفاوت رشد بنیادگرایی در انگلیس و آمریکا اشاره میکند. چنان که او نیز به خوبی می نویسد ، بنیادگرایی ِ اسلامی در میان مسلمان ساکن در عربستان ، پاکستان یا کشورهای شمال آفریقا که به نوعی کلیت فرهنگی و هویت تاریخی و ارزشی خود را از اسلام می گیرند و در واقع مسلمان بودن بر ملیتِشان تقدم دارد ،می بینیم.آنجا که بنیادگرایی اسلامی بازیگر اصلی صحنه سیاسی و موثرترین جریان بر تودهي مردم است . حال آنکه این جریان در ایران ، هرگز چه به لحاظ تاریخی و چه در فضای فعلی کشور ، چنان قدرتمند نبوده است که بر روند تحولات سیاسی و عامهي مردم ، ساختارهای مبناییِ جامعه و شکلگیری فرهنگ غالب ، اثرگذار باشد و جریان عمیق و متفذی را در سیاست و اجتماع ، ساماندهی کند.
آنچه اکنون به عنوان گروههای تندرویِ اسلامی در ایران وجود دارند ، به شدت و عمیقا وابسته به قدرت هستند و بدون حمایت های بی حد و حصر سیاسی و مالی ، قادر به ادامه حیات نخواهند بود و در ایران بعد از جمهوری اسلامی نیز حداقل تاثیر بلند مدت - وحتی میان مدتی - نخواهند داشت . آنان در بهترین شرایط بیشینه خواهند توانست ، عامل برخی حرکات کور و گذرا باشند یا به بعضی ناآرامی های محدود سالهای آغازین دامن بزنند و به زودی از فضای سیاسی و اجتماعی کشور حذف خواهند شد و جای خود را به مذهبی های میانهرويي خواهند داد که آنها نیز در آن روزها بسیار مورد غضب واقع خواهند شد.